-
اسماباقری
Follow
-
00
-
اسماباقری می زنم تکیه بر درختی که سوی دیگرش را تبر زده اند نگاه می کنم به آرزوهایی که مثل پروانه پر زنده اند خلاص شده ام از دسته دلهره ها به لبخندهای ظاهری نیازی نیست تظاهر نمی کنم که خوشحالم مثل ابری شدم که بارانیست درنگ نکن تو هم رهايم کن دگر مرا نای نفس کشیدن نیست ای روح ای قلب ای نبض ای من دگر تابی برای ادامه در تن نیست نمی خواستم اين را که اتفاق افتاد تمامه نخواسته هايم سرم آمد نکن گریه چشم کم سويم به این وضعیت دگر بکن عادت نه کار حسد بود نه کار بی رحمی که کار سرنوشت بود و تقدیرم زمین نمی خوردم اگر این نبود قسمت زمانه خواست غصه خوردن فرا گیرم به خواب فرو میروم امشب شاید همین فردا دوباره خورشید دیدم اگر چه درصدش کم است اما کاش همین امشب هر آنچه می خواستم در خواب می دیدم
