برنامه گالری ها

نمایشگاه بی در زمان

بی در زمان


توضیحات و استیتمنت نمایشگاه

بی در زمان «زمان» و «هستی» به هم آمیخته‌ و در هم تنیده‌اند. درک هستی آنچنان که هست، بی‌ درک زمان آنچنان که شاید، فرادست نمی‌آید. بی‌جهت نیست که گفته‌اند زمان، افق فهم هستی است. خاک و هرآنچه از آن می‌روید، درختان سرسبز افرا، دریاهای بیکران، حیوانات اهلی و وحشی در طبیعت همگی زمان را از سر می‌گذرانند. گذشته... حال... آینده... همه «در زمان» هستند. با هر لحظه‌ای که می‌گذرد، پای می‌گذارند بر لحظه‌ای دیگر. «آنی» تازه پدیدارشان می‌شود. «گذشته»‌ رنگ‌باخته و «آینده‌» بی‌رنگ اما «اکنون‌» برایشان از رنگِ هستی سرشار می‌شود. رنگی می‌آید و می‌لغزد بر رنگی دیگر. در این میان، آدمی اما سرشت و سرنوشتی دیگرگونه دارد. باری، انسان یگانه موجودی است که گذشته‌ را با خود می‌آورد و خود را به آینده در می‌افکند. آدمی با آنکه در لحظه‌ی اکنون نفس می‌کشد بار هستیِ گذشته‌ای پرفراز و نشیب را بر دوش می‌کشد و لحظه‌ای از آن فارغ نمی‌شود. گویا زمان در وجود انسان نهفته است، هرچند نادیده انگاشته شود. مجموعه تابلوهای «بی در زمان» نقش‌هایی است که من از انسان‌هایی چنین بی‌ در زمان به تصویر کشیده‌ام. از انسان‌های اینجایی و اکنونی که زمان و زمانه‌ را از کف داده‌اند و پیوند هستی و زمان در وجودشان گویا که گسیخته است. از سویی در خود با گذشته‌ای مبهم، تاریک و گنگ پیوندهایی می‌یابند و از سویی دیگر به آینده‌ای ناپیدا و نامعلوم چشم دوخته‌اند. انسان‌هایی در مرز، در گذار میان سنت و مدرنیته، نه سنتی که به جان دوستش داشته باشند و نه دنیایی مدرن که آگاهانه پذیرفته‌‌اش باشند. این فضا، در خاطر من فیگورهایی را حاصل آورده که از خودیِ خود به در شده‌اند. سرگشتگی، حیرانی و گیجی فزاینده‌ی زنان نقاشی من، محصول زمانِ خسته‌ی مسلولی است که بر آنان گذشته است و اکنون در آستانه‌ی فصلی سرد جهان را به نظاره ایستاده‌اند، گاه قهقهه‌زنان هر آنچه در پیرامون است را به سخره می‌گیرند و گاه گرفتار و گرفته از غبارِ خستگی موروثی خود به عالم می‌نگرند. پوشیده است که در کجا با زمان پیوند دارند، چه بسا که هستی‌شان با هیچ زمانی پیوندی روشن ندارد. گاه از سر تقلید و تکرار به گذشته رو می‌کنند و گاه بی‌آنکه چندان اندیشیده باشند از الگوهای مدرن و زندگی مرفه دم می‌زنند. در ورای همه‌ی این دوگانگی‌ها، در پسِ حیات پارادوکسیکالی که بر ایشان رقم خورده، اما امیدی است برای رهایی توأمان از واپس‌گرایی و تجددپرستی، برای ارج نهادن به خویشتنِ خویش، برای آنکه هرکس زندگی خاص خود را بیابد و به سبک و سیاق خود آن را نقش زند و بیاراید، تا هر انسانی «خود» را باشد، خودش باشد ازلی و ابدی ورای همه‌ بی‌زمانی‌ها. افرا خاکزاد


هنرمندان

افرا خاکزاد