برنامه گالری ها

نمایشگاه در اواخر جادو، فلاتی مسدود

در اواخر جادو، فلاتی مسدود


توضیحات و استیتمنت نمایشگاه

به این تصاویر که نگاه می‌کند، همگی این زنها برایش آشنا هستند؛ همگی‌شان در یک باغ بزرگ شده‌اند. هرکدام‌شان کنار یک درختی می‌ایستاده‌اند و سیب و انگور می‌چیده‌اند. در آن گذشته انگار آنها راحت‌تر، صمیمانه‌تر و پرشورترند. چیزی که در عکس‌های جدید گیرمان نمی‌آید؛ حتی آن رنگ‌ها. آن زردها و قهوه‌ای‌ها که به امروز سرایت نکرده‌ان. چیزی که نقاش انتخاب می‌کند برای کشیدن، چیزی‌ست که در ذهن‌ش به آن پرداخته باشد. مثل‌اینکه، تنها وقتی می‌توانی درباره چیزی صحبت کنی، که به آن فکر کرده باشی. و در این بین مهم است که به چی فکر می‌کنی. به آن چیز چطور فکر می‌کنی. و چیزها چطور به چشمت می‌آیند. به این تصاویر که نگاه می‌کند، برایش فرق نمی‌کند مرد ببیند یا زن. یا فکر می‌کند اگر فرقی هست، ناخودآگاه باشد. فکر می‌کند اینها واقعیاتی هستند که او تغییراتی در آنها ایجاد می‌کند. مثلن عنصری فراواقعی را به آنها اضافه می‌کند. و آ‌نوقت آن تصاویر در ناخودآگاه به چیزی یا چیزهایی دلالت می‌کنند. این زندگی نیست؟ تو نیاز به جادو نداری تا یک درخت را قرمز ببینی و قرمز نقاشی‌ش کنی. تو نقاشی و تصمیم با توست. جادویی اگر هست، همین نقاشی‌ست. می‌توانی نور را به لکه‌ها و رنگها تفسیر کنی. و هم می‌توانی تصمیم بگیری که کسی در چهار دیواری کادر نقاشی تو اسیر یا محدود نباشد. و این شکلی از آزادی‌ست. به این تصاویر که نگاه می‌کند، خودش را مسئول می‌داند. دائم به اینکه کجا ایستاده فکر می‌کند. حتی به اینکه اصلن مسئولیت چیست. و این چیزی نیست مربوط به نقاشی؛ مربوط به نقاش بودن. این چیزی‌ست مربوط به زندگی؛ مربوط است به زنده بودن. اینکه چطور زندگی می‌کنی، کجا ایستاده‌ای، جات خوب است؟ و در چشم‌انداز چه چیزهایی دیده می‌شود و کدام‌هاش به چشم تو می‌آید و اینکه تو آنها را چطور می‌بینی و می‌خواهی دیگری چطور ببیند؛ و هم دیگری؛ و دیگری.


هنرمندان

نیاز باباتبار صدرا بنی اسدی سورنا پتگر پورنگ پیرعطایی اقبال جودی مصطفی سرابی مرجان سعیدی رضا شفاهی سعید غلامی ذبیح اله محمدی


کیوریتور ها

سورنا پتگر