نمایشگاه دارستان
توضیحات و استیتمنت نمایشگاه
دارستان پر از ارتفاع شده است و عمود و اریب در من فرود می آیند.گاهی دستی می دهند و گاهی هوایشان یخ می زند و دست و دلم یکی نمیشود تا هو هوی نفس هایت را دوباره بشمرم. این رنگ های گیر کرده در هم عشاقی هستند که جز این نمی دانند. زیستشان چون انبوه رفتگان و نیامدگان در زوایای هندسه ایی فیروزه ایی می رقصد و می لولند و من هنوز در مقابل رنگ های جیغ و اکسپرسیون فریاد و در میان درهم تنیدگی هایت جز پرتاب های مکرر رنگ بر صورتم که بوم این همه سال دچار شدن است چیزی نمیدانم ، راستش را بخواهید من غریق رنگهای دنیایتان هستم ، غرق رنگها ، نیرنگها و بی رنگی ها ، با اینهمه اعجاز دل است که به بوم سرایت می کند و سرایت بوم است که بر دیده تان می نشیند . ازسحر کلام تا اعجاز رنگ، به اندازه ی زاده شدن دراثری هنری ، راه است، باشد که راهرو باشیم. سیروان کنعانی امسال سیروان بە یکبارە بە دیار خود برگشتە. شاید بدون دعوت آنچنانی. بە میان درختان بە همان جایی کە پالِتَش از آن رنگ گرفتە بود. با آینەای در دست تا گیس دخترکان باغ را برایشان بنماید. اما آنچە رخ نمودە است نە همان است کە بود. نە آن درختان و نە آن شاخ و برگ و نە آن گیسو. اینان حوریان باغ سیروانند. بە صدها رنگ آغشتە، بە صدها کرشمە آراستە و در غوغایی شاد و البتە بە غایت جدی، بە رقص درآمدەاند. طبیعت سیروان از جایی دیگر آمدە. از میان امواج پیچندە سیروان( رودخانە ای در کوردستان). از غلیان جان ناآرام و شوریدەی هنرمندی کە سماع را بە سنگ نیز می آموزد. درخت را برمی آشوبد و بەمانند شعلە وَرمی جهاند. از لهیب احساسی سخت اکسپرسیون کە از خود بیخود گشتە و در اوج مدهوشی، فهم را بە میان می کشد تا درک استغنا یافتە از امپرسیون رنگ، چوپی بزم را در دست گیرد و بِکرترین شیوە جدل را برگزیند. در مغلوبەای کە سیروان بە راە می اندازد رقص بر جنگ رجحان دارد و پیروزی، عشق بە میدان می آورد. در سِیلی کە برمی تابد، تمامی رنگ های هستی بە سطح احساس می آیند. بر پردەهای ملتهب نقاشی هایش جای هیچ رنگی خالی نیست. همە در جای خود هستند، بە همان مقدار کە باید باشند. شاخە و برگ و میوە و لانە پرندگان و همە پروانەها و همەچیز، متنعم از بزکی عادلانە، بە هم پیوستەاند و از سیمای همگی، سیروان هویدا گشتە است. در تمامی تابلوها سیروان را می بینیم. سیمای یک تصور ناب و انتزاعی از همە چیز. سیروان بە طبیعت بازگشتە است اما با طبیعتی خودساختە. با مخلوقی کە در آینە، جوهر حقیقت درخت را می نمایاند. حقیقتی کە فقط سیروان ها آن را می بینند. مسعود رحیمی