نمایشگاه تهران زیر بال فرشته ها
توضیحات و استیتمنت نمایشگاه
تهران زیر بال فرشته ها ................ به شوخی میماند. به پریشانگویی مستانه . چرا که باید دیوانه سر باشی تا اینجا را، «تهران» را زیر بال فرشته ها تصور کنی. آری ،باید های بسیاری ست برای ندیدنشان، میدانم. اما یادم نیست باران می آمد یا یک ظهر داغ تابستان بود که صدای فرو افتادن چیزی را شنیدم.آنجا روی بوم سفید نقاشی. سفید بود . ساکت بود. و دیده نمیشد، شنیده نمیشد.و تنها سفید بود. خیلی سفید. برای دیده شدنش به آن رنگ دادم ، خط دادم ، شکل دادم . و او کلاغ شد. دست شد. زن شد. مرد شد. آغوش شد. نگاهش کردم. نگاهم کرد. نیازی به سوال و جواب نبود. او یک فرشته بود. به آسمان نگاه کردم. چیزی دیده نمیشد. فقط دود بود و رنج بود و یک آفتاب کم فروغ. اما آنها آنجا بودند. ایمان داشتم که هستند. یک بوم سفید دیگر روی سه پایه گذاشتم. و باز صدای افتادن چیزی را شنیدم و باز به آن رنگ دادم، شکل دادم و او باز به هیبت کلاغ و دست و زن و مرد و آغوش در آمد . و باز تکرار کردم، تکرار کردن. آسه آسه ، قطره قطره. روز ها شب شد و شب ها روز. سال ، پارسال شد و حال گذشته شد وآنها به باریدن ادامه دادند. جمع شدند. تابلو شدند. نقاشی شدند و حالا اینجا هستند. اینجا هستیم. من و فرشته هایم. رویا شامحمدی