نمایشگاه انیما
توضیحات و استیتمنت نمایشگاه
شیر ، آویخته از گیسوان زنى فکر میکردم که انگار این بار را خیط کاشته ام! [همان نسبت مستقیم ِ نقاش با نقاشی.] چطور ممکن است، مردى با همه خصوصیاتِ اقلیمى مردانه اش، سر از گیسوانِ زنى درآورد، آنهم در هیأت یک شیر؟! ظاهر قضیه درست است. حفاظت. از کانون مرکزى عشق. اما در بطن رنگها،فضاى بین فیگورها چیزى سر بر میاورد که همچون صاعقه سرشت آن را دیگرگون میکند. این شیر است که مورد ِحمایت آن کانون قرار گرفته است. همان شیرى که بر شِکنِ زُلفکان ، آویخته است. هبوط. نقاش از اقلیمى میاید که هر گونه رازورزى را انکار میکند. جهان روشن و خشن است،گل ها بر صخره میرویند،زنان ستبرن،مردان نگاه اشک آلود دارند. خاطره این قوم سالهاست که در سوداى بازگشت است. باز میگردند،گِردِ هم می آیند. همین اجتماع کوچک این نقاشی ها هم همین گونه اند. [خانم] شیر، با یال و کوپال ، هم گردِ آن فقدان می چرخد، بازى میکند، عشق بازى میکند، له میشود، به وجد میرسد و دوباره از همان زلفکان آویزان میشود. شیر ،خودِ آن فقدان است، و زن ، همان شیر. شهریار احمدى دى ماه ١٣٩٧