برنامه گالری ها

نمایشگاه درون

درون


توضیحات و استیتمنت نمایشگاه

به نگاهت، به آمدن ورفتن یکباره ات، به بودن و نبودنها.  به من،  به تو،  به آنها. باد وزیدن گرفت.هنیام! به باد... ابر بارانش گرفت  به سنگریزه هایش،دانه های درشت، تگرگ شد، تگرگ و مردی زیر بارانی اش گم شد، به مرد.  وزنی در انتهای مسیر، گیج و مبهوت به ابتدا می اندیشد، به زن. و سگی که نگاهت می کند، به سگ. بفهم؟ بفهم! من از من جدا می شود و آنگاه تو من را می بینی، واقعی. وتو من را درقفسی می گذاری چه زیبا می نگرند به من صورتم پر میشود از اشک، از سنگ، از حرف همچو مترسکی میشوم برایت وتو امن میشوی از منقار وحشیان. باز... باز... باز ... تو خیره مینگری به من گرچه مثل همگان. اما من می‌ترسم...


هنرمندان

اوریا محمودی