دیـدم کـه زنـی زار زده از پـیـشـم :
بگذشت و به راه خود ادامه داده !
کنجکاو ش
... ادامه دم ؛ تا بشوم جویایش ..
تـعقیـب بـکـردمـش بـطـور سـاده !
او رفـت و رسید دمِ درِ مـاشـینـی ؛
راننـده چـو در بـه روی او بگـشـاده
بیوقفـه سوار گشت و براه افتادند
مـن هم عقبـه هـر دو به راه افـتاده
رفتنـد و رسیدند به مـکانِ مجهـول
تـرمـز زده و در آن محل ایـسـتـاده
بر فکـر فـرو رفتـم و شـک و تردیـد
دو جـنـس مـخـالـفـی کـنار جـادّه !
کاشف بـعمـل آمد و فـهمیـد انـگار :
افـتـاده بـُراده بــغــل ســمـبـاده ..!
خـیاط هـوس دوخته کلاه شهوت :
آن را ســر قـلّاش جَـلَـب ، بـنْـهــاده
اسـباب و وسایـل و بـساط جـنسـی
پـهـنـسـت و مـهـیـا شـده و آمـاده !
با کنـدن رخـت فـرا رسیـده وقتـه :
آمـیـزش شـهـوانـی نـر بـا مـادّه ..!
جاخوردم ازاین صحنه و شرممآمد
بیشرم و حیایی همهرا قورت داده
برگشتـم و پشت سر هـم لـعن دادم
بـر بی پـدر و مـادر پـس افـتـاده ..
قـاضی نـروم یکطـرفـه شایـد هـم :
بــاشــد پــدر و مــادرشـان آزاده ...