اثر فریاد در هنر شعر و داستان : داستان شک و تردید

لینک اثر برای انتشار:

https://www.100honar.com/Home/ContestantFile/20561

هنر شعر و داستان داستان شک و تردید فریاد با عجله بلند شد ، 
حتی صدای منو نشنید وقتی گفتم وایسا با هم بریم، رفت پیشش دست داد و داشت می گفت ببخشید که به اجراتون نرسیدیم .

یه حسی تو نگاهش بود و بعد از اونجا کمی ساکت بود و تو ماشین سرشو گذاشت رو داشبورد ،
گفت حالت تهوه دارم و برعکس همیشه دستمو نگرفت و بعدش شروع کرد به گفتن اینکه فکر می کنم تو سرد شدی و عادی شدم برات.

اینو که گفت بیشتر حس کردم که حسی ازش رد شده شاید یه جورایی داشت اینارو به خودش می گفت، 
گریه کرد و می خواست مطمئن شه که دوسش دارم ،
وقتی گریه کرد هم باز حس کردم از دست خودش گریه می کنه.

 نمی دونم چرا همش حس کردم حسی ازش رد شده ،
نمی دونم ، شاید من بد دل شدم...
آره حتما من بد دل شدم...
3 0 23,559
داستان شک و تردید
با عجله بلند شد ، حتی صدای منو نشنید وقتی گفتم وایسا با هم بریم، رفت پیشش دست داد و داشت می گفت بب... ادامه

برای ثبت یادداشت ابتدا باید ورود کنید یا در صورتی که عضو سایت نیستید ثبت نام در 100 هنر


دعوت می کنیم از صفحه دیگر هنرمندان هم دیدن کنید

روشنک فضلی
Hesamodin
f_farshid