# از مجموعه دریای واژه ۱ (حواصیل خیال)
بر سر سیر جهان ، دامگهی نیست که نیست
... ادامه
بر سر راه تکامل ، گِرهی نیست که نیست
همسفر با خطر و ترس شدی می گذری
که پر از چاه در این ورطه رهی نیست که نیست
راه پر حادثه ای ، حادثه جو می خواهد
زانکه وامانده در آن ، مرد رهی نیست که نیست
چه معماست معین ، در نگه سوختگان ؟
که به راه اجل امشب ، نگهی نیست که نیست
تا به سر منزل سیمرغ خطرهاست براه
مرغ شب در سفرت ، دامگهی نیست که نیست