از همه آداب مسلمانی ام
بنده ی یک سجده ی طولانی ام
سجده به خاک تو مرا لاله
... ادامه کرد
داغ لب ات مانده به پیشانی ام
هرکه مرا دید، تو را هم شناخت
از سر این بی سر و سامانی ام
تا به تو نزدیک شدم چون شهاب_
شعله گرفتی که بسوزانی ام
سهم من از عشق هم این لحظه بود:
آمدن و پر زدن آنی ام
گرچه امید از تو نکندم ولی
در پی یک هجرت طوفانی ام
تشنه ام و این دم آخر کمی
می شود از عشق بنوشانی ام؟