شعری از احسان رستمیان متخلص به مانیک
باز شب دیگر و شب های دگر
باز حس دیگر کرد
... ادامه ه در عشق اثر
باز حرف عشق به میان آمده است
باز نومیدی از صورت ما افشان است
باز هم سیرت و صورت خفته در عشق شدیم...
باز هم سرگردان،باز هم حیران،باز هم گریزان...
باز نمی دانیم کجا،باز نمی دانیم چرا؟
باز دل هوس یار و دیاری کرده
باز این دل شده مست،باز غماری کرده
باز این دل مگر از رَختِ رُخَت خسته نشد
باز این دل چه شده رَختِ تو بر تن کرده؟
باز این دل چه شده هوس روی تو از سر کرده...
باز این دل چه شده رَختِ تو بر تن کرده؟
مگر این دل هوس فاتحه خوانی دارد؟
که بخوان فاتحه اش چون که چنین می باشد...
ز تو نجوای دگر لیک نمی آید به گوش
تو بخوان فاتحه اش چون که چنین می باشد...
شرف عشق تو را با مِی و باده نتوان
عطش عشق تو را با ذکر و تسبیح نتوان
شفق عشق تو را لیک طلوع باید کرد
که به صبح دولتت باز امیدی گر هست...
چو شتابان،چو گریزان
چو هراسان،چو پریشان
چو غریوان
چه به دامن کشیده در عشق
مستانم در شبستانم
تو بگو باز چرا عشق.......
"مانیک"
#احسان_رستمیان
#مانیک