گیتارم و تارمم گسسته
پروانهام و پرم شکسته
وحشیست بلای ناگهانی
هر دم به کمین
... ادامه ما نشسته
اوقات خوشی بکام ما نیست
ایّام نگشت دمی خجسته
اهریمن رعب و وحشت و خوف
رحمی نکند به حال خسته
ما را ستم و جفا روا نیست
ظلم بشری ، کمر شکسته
دیگر نتوان زبان سخن گفت ؛
مسکوت نمود دهان بسته
باید به کسی درود فرستاد
بیگانهکُش و وطن پرسته
افراط گران فقط بدانند
مذهب غلط و ادب درسته
مسکوت
یزدان_ماماهانی
نگارش۱۳۹۸/۳/۲۶