تو کشیدی عکسم را در سایه
تو نوشتی بر سطح مرداب ، نامم را
خار رویاندی به زیر پا
... ادامه یم در جاده
نگذاشتی کنم آباد ، بامم را
من نه آن کوهم ، استوار در جنگل
که شوم خانه برای یک طوفان
و نه چشمه ای جوشیده از زمین
که کنم تشنگییت را درمان
من همان آهم ، که بر میکشی
به هنگام بغض از گلویت
عطر لاله های خیس در صحرا
که نمی وزند ، دیگر به سویت
من نه آن بادبانم که رقصان است در باد
و نه آن شاهین که می رسد به خورشید
من نه آن غروبم که می گریاند دشت را
و نه آن تختی که نشست بر آن جمشید
من فقط رهگذری دل خونم
رهگذری که میخورد از دست تو سیلی
قطره ای ناچیز در کف دریا
که گم گشته در رنگ ، در چرک نیلی
نَفَسم میشمرد ثانیه هایت را
به رخم نیست رنگهای زیبای یک طاووس
خُشکم مکن در تابش سوزان خورشیدت
ول کن و بگذر ، بگذر از من و بگذر از این کابوس
-------------------------------------
تو و من ، بردیا امین افشار