تکیه خواهم زد
به دیوار غرورم
که از شوق وجودت
سر به ثریا دارد
من درآیینه ی تو... ادامه
نقش لبخند دارم
که به تو میخندد
برق چشمانت
گاه مرا می گیرد
در حریم آبی شان
دلم اوج میگرد
وسعت قامت تو
در چارچوب در افکارم
نه نمی گنجد
و به خود می کوبد
قلب شیدایی من
که تو را میبیند
دنج ترین گوشه دنیاست
آنجا که در آغوش توام
محو گرمای توام
و تو میخوانی
زیر گوشم آرام
تا ابد می مانی
تا ابد می مانی
آری تکیه خواهم زد
به دیوار غرورم
تا شدم سرگشته ات دیدم که شیدا نیستی
رنگ لیلا داشتی اما تو لیلا نیستی
هر کج... ادامه
ا پا می گذارم از تو دارم خاطره
درد دارد خاطراتم چون که با ما نیستی
هر که دلگرمت شود هم مثل من یخ می زند
هیزمِ آتش برایِ فصل سرما نیستی
نو که می آید دل آزاری فراهم می شود
با بهانه های واهی می روی یا نیستی
"با تو ام ای برکه ی متروکه ی جلبک زده
در خودت غرقم نکن وقتی که دریا نیستی"
ای دلت دروازه ی بی در شده در شهر عشق
تا کجا ها تا به کی اهلِ مدارا نیستی؟
سرگشته