نتایج جست جو "هیزم" در سایت 100هنر
نمایش دمی در بازار هیزم فروشان
نمایش دمی در بازار هیزم فروشان
اجراخوانی دمی در بازار هیزم فروشان
نمایش سیاه بازی شاهدخت و هیزم شکن
3
0
12,319
دور نیست dournist
بوی خوش نان محلی
در روستای دلیر مازندران هرچند تا خانوار یک اتاقک کوچک و تنور ه... ادامه
یزمی دارند که هر خانواده خمیر خودش رو آماده میکنه و هیزم میاره و نون چند روزش رو می پزه
4
0
23,036
محفل شعر و داستان
تا شدم سرگشته ات دیدم که شیدا نیستی
رنگ لیلا داشتی اما تو لیلا نیستی
هر کج... ادامه
ا پا می گذارم از تو دارم خاطره
درد دارد خاطراتم چون که با ما نیستی
هر که دلگرمت شود هم مثل من یخ می زند
هیزمِ آتش برایِ فصل سرما نیستی
نو که می آید دل آزاری فراهم می شود
با بهانه های واهی می روی یا نیستی
"با تو ام ای برکه ی متروکه ی جلبک زده
در خودت غرقم نکن وقتی که دریا نیستی"
ای دلت دروازه ی بی در شده در شهر عشق
تا کجا ها تا به کی اهلِ مدارا نیستی؟
سرگشته
0
0
22,743
نمایشنامه خوانی چخوف
بوقلمون صفت اثر آنتوان چخوف
اچوملف ، افسر کلانتری ، شنل نو بر تن و بقچه ی کوچ... ادامه
کی در دست ، در حال عبور از میدان بازار است و پاسبانی موحنایی با غربالی پر از انگور فرنگی مصادره شده ، از پی او روان. سکوت بر همه جا و همه چیز حکمفرماست … میدان ، کاملاً خلوت است ، کسی در آن دیده نمیشود … درهای باز دکانها و میخانه ها ، مثل دهانهای گرسنه ، با نگاهی آکنده از غم و ملال ، به روز خدا خیره شده اند ؛ کنار این درها ، حتی یک گدا به چشم نمیخورد. ناگهان صدایی به گوش میرسد که فریاد میکشد:
ــ لعنتی ، حالا دیگر گازم میگیری؟! بچه ها ولش نکنید! گذشت آن روزها ، حالا دیگر گاز گرفتن ممنوع است! بچه ها بگیریدش! آهای … بگیریدش!
و همان دم ، زوزه ی سگی هم به گوش میرسد. اچوملف به آن سو می نگرد و سگی را می بیند که سراسیمه و مضطرب ، روی سه پای خود ورجه ورجه کنان از توی انبار هیزم پیچوگین تاجر بیرون می جهد و پا به فرار میگذارد. مردی هم با پیراهن چیت آهار خورده و جلیتقه ی دگمه باز ، از پی سگ میدود...
0
0
1,955
