نتایج جست جو "فراموش شده" در سایت 100هنر
نمایشگاه جهان فراموش شده
نمایشگاه وقایع نگار تاریخ فراموش شده
نمایشگاه روستای فراموش شده
نمایشگاه فراموش شده
17
0
16,236
محفل خوشنویسی
35X50CM
8
0
60,218
محفل شعر و داستان
چند سالیست که تهران را بو میکنم..
ظهیرالسلام بوى کاغذ میدهد..
درختانى که بهترین ... ادامه
تناسخ را یافته اند..
پشت باغ سپهسالار بوى چرم میدهد..
گاوها با پوستشان زنده میشوند..
بهارستان بوى قانون میدهد..
مدعیانى که فراموش کار شده اند..
بازار بوى خودش را دارد..
بوى کهنگى..
پاساژهاى شهر بوى پول میدهند..
بوى هرزگى..
شهررى بوى حرم میدهد..
بوى خستگى..
بهشت زهرا بوى مرگ میدهد..
تربتُ..کافور..بوى مردگى..
انقلاب بوى کتاب میدهد..
عطرتلخ سیگار.. بوى روشنفکرى..
لاله زار بوى عجیبى دارد..
بوى آغشته به نور..
میدان بهمن بوى جگر میدهد..
کشتارگاهى که بهمن شد..
حوالى میدان شوش..
بوى خون میاید..
از درون سرنگ..
ترمینال جنوب..بوى اتوبوس..
بوى سفر..بوى هجرت میدهد..
شمیرانُ..بالاى شهر..بوى ادکلن هاى مارک..
بوى املاک گران..
بوى از ما بهتران..
و
در آخر میدان آزادى..
بوى فقر میدهد..
واین دو چه به هم مى آیند..
19
2
84,213
طرح گرافیکی عاشقانه
تو در تنهایی من کدام سیب را میبویی!
تنهایی بزرگ من، من سیب را در آسمان هزار با... ادامه
ر چرخاندم، یک شاید در چرخش این گوی چرخان گذاشتم
عطر اش عطر من بود رویای من، اینک سیب من سرخ شده است از نگاه تو مرا همچون سیبم بو بکش انقدر احساس کن مرا که حسرت فراموش شود در من، آری وقتی که چشمانت را از مست شدن بوی سیبم میبندی احساس آرامش میکنم در وجودم، وقتی حواست نیست جوری بهت در آن لحظه خیره میشوم که تمام در های زنجیر شده ی باغ انار که به دست دیو سفید که تو را حبس کرده باز خواهد شد فقط کافیست تو هم مرا نگاه کنی، ببین مرا باور کن من در اعماق وجودم رازهایی دارم از نسیم شمالی نرم تر چنان که رموز من چون همین نسیم گونه هایت را نوازش خواهد کرد،بی آنکه لحظه ای فکر کنی به نداشته هایت، سیب مال تو است بویش کن من آنرا برای تو چیده ام (دلنوشته ای از من موضوع نقاشی 😊)
11
3
14,109
1
0
669
7
1
25,453
محفل شعر و داستان
Kargah e Jadoo
«««این یکی از بهترین شعرهایی است که تا بحال نوشته ام»»»
کارگاه ... ادامه
جادو
دنبال این ذرۀ غبار طلایی، درست از وسط میدون جنگ
بر میگردم توی عمیقترین رؤیاها
که راهها و مسیرهای مخفی رو برای هزارمین بار، بو بکشم.
پریشان و همچنان مدهوش، از توی باریکراهها، روی لبۀ دیوارها
بدنبال جای پای تو، روی ساختار فریبندۀ این معماها
روی قفل این زندان همیشگی، توی این اشتیاق ابدی
روی لطیفترین گیاههای وحشی
از کنار جویبارهای باریک و پلهای معلق،
از درون شهرهای جادویی، رسوم فراموش شده
کوچههای تنگ محلههای پرت،
از کنار نگاههای گنگ و قهرآمیز و پرسشگر
درحال برگشتن به خونۀ جادوگر
مثل باد از روی صورت نحس جنهای پلید میغلتم
حتی توی زندونهاشون هم سرمستم
روی نوک شمشیرا و نیزهها میرقصم
بَعدم هوهوکشون از توی سوراخِ کلیدِ در، جستم
...
#سحر #رویا #میستیسیزم #هشیاری
