نتایج جست جو "آنتوان چخوف" در سایت 100هنر
0
0
22,728
نمایشنامه خوانی چخوف
بوقلمون صفت اثر آنتوان چخوف
اچوملف ، افسر کلانتری ، شنل نو بر تن و بقچه ی کوچ... ادامه
کی در دست ، در حال عبور از میدان بازار است و پاسبانی موحنایی با غربالی پر از انگور فرنگی مصادره شده ، از پی او روان. سکوت بر همه جا و همه چیز حکمفرماست … میدان ، کاملاً خلوت است ، کسی در آن دیده نمیشود … درهای باز دکانها و میخانه ها ، مثل دهانهای گرسنه ، با نگاهی آکنده از غم و ملال ، به روز خدا خیره شده اند ؛ کنار این درها ، حتی یک گدا به چشم نمیخورد. ناگهان صدایی به گوش میرسد که فریاد میکشد:
ــ لعنتی ، حالا دیگر گازم میگیری؟! بچه ها ولش نکنید! گذشت آن روزها ، حالا دیگر گاز گرفتن ممنوع است! بچه ها بگیریدش! آهای … بگیریدش!
و همان دم ، زوزه ی سگی هم به گوش میرسد. اچوملف به آن سو می نگرد و سگی را می بیند که سراسیمه و مضطرب ، روی سه پای خود ورجه ورجه کنان از توی انبار هیزم پیچوگین تاجر بیرون می جهد و پا به فرار میگذارد. مردی هم با پیراهن چیت آهار خورده و جلیتقه ی دگمه باز ، از پی سگ میدود...
0
0
22,754
نمایشنامه خوانی چخوف
از دفترچه خاطرات یک دوشیزه
اثر آنتوان چخوف
13 اکتبر
خیلی خوشحالم... بالاخره... ادامه
به کوری چشم دشمنان در کوچهی من هم عید شد!
باورم نمیشد. حتی به چشمهای خودم هم اعتماد ندارم. از صبح زود در مقابل پنجرهی اتاقم مرد قدبلند مومشکی و چشم و ابرو سیاهی مرتبا قدم میزند.
سبیلهایش عالی است! ... امروز پنجمین روزی است که از صبح زود تا اوایل شب مرتبا جلوی پنجرهی اتاق من قدم میزند و پیوسته نگاه میکند. من چنین وانمود میکنم که متوجه او نیستم...
