احساس پاک دخترانه ات
امروز هم سر چهار راه ایستادم با جعبه ی شانسی ! اما باز کنا
... ادامه رم ایستاد و شیشه ی اتومبیلش را داد پایین و گفت
سلام عزیزم بیا اینم روزانَت اما نمیدانست دیشب تمام شانسیها را نوشته بودم دوستت دارم!!! نمیدانست تمام
زندگیم را دیشب باز کردم و تمام درآمدم را نوشتم دوستت دارم امروز هم گرسنه هستم اما پولهایی که دادی خرج
نمیکنم! همه را قاب گرفته ام!شاید روزی کنارم پیاده راه رفتی!اگر پیاده راه رفتی!احساس پاک دخترانه ات را میان
حریر امانت میان صندوقچه ی اسرارم نگاه خواهم داشت. قطره قطره اشکهایت در آینده نهیب میزند هر لحظه امانت
را.صندوقچه را میان ابریشم دوست داشتنت پیچیده ، در وجود همچو برگ گلت نگه میدارم!اینها پاکی هر چه
هستی من است...