نتایج جست جو "بید" در سایت 100هنر
نمایشگاه روی شاخه ی این بید
نمایشگاه کابوس های بیداری
نمایش شبیه بید در بادی مجنون
نمایش کارنامه ی بندار بیدخش
تماشاخانه سیمرغ - بنیاد بیدل دهلوی
سالن اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی آران و بیدگل
گالری بیدبن
9
0
47,738
12
1
37,772
محفل خوشنویسی
120X120CM
#تابلو_نقاشیخط
هرکه دلارام دید از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر که دراین دام... ادامه
رفت..
یاد تو می رفت ما عاشق و بیدل بدیم...
پرده بر انداختی کار به اتمام رفت...
اکریلیک و ورق طلا روی بوم
جواد یوسف زاده 1399
فروخته شد
32
2
25,226
محفل نقاشی و گرافیک
70X100CM
9
0
7,452
26
0
29,813
16
1
19,059
محفل خوشنویسی
مرغ خوش خوان را بشارت باد کاندر باغ عشق/ دوست را با ناله شبهای بیداران خوش است. ... ادامه
کاغذ #آهار-مهره ابعاد35*50
20
0
19,473
محفل خوشنویسی
(فروخته شد)
دیده بخت به افسانه او شد در خواب،
کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم.
(ح... ادامه
افظ)
۲۰×۳۰
کاغذ آهارمهره دست ساز
ابعاد قاب: ۵۰×۷۰
قاب چوبی
17
3
16,345
محفل نقاشی و گرافیک
#تنهایی یعنی بیدار بودن در زمان ومکانی که همه در خواب غفلت به سر میبرند
16
0
19,433
محفل خوشنویسی
#فروخته_شد تابلوی #نقاشی_خط
استفاده از #اکریلیک و به صورت #چند_لایه
به ابعاد 3... ادامه
0 × 40
متن خوشنویسی شده :
ما را زبان شکوه ز بیداد یار نیست
هر چند آتشــــیم ولی بی زبانه ایـم
16
0
6,234
محفل نقاشی و گرافیک
سایز 40 در 30
اکرلیک روی پارچه بوم چسبیده شده روی تخته شاسی
15
0
6,608
89
3
102,439
اشعار مولانا
نام اثر:چشمه خورشید تویی سایه گه بید منم/چونک زدی بر سر من پست و گدازنده شدم
۱۰... ادامه
۰*۷۰ #مولانا #اکریلیک_روی_بوم
17
0
7,624
محفل نقاشی و گرافیک
شب از فَراقَــت در فَغان،
روز از غمَت در زاری ام.
دارم عجب روز و شبی ،
آن خواب... ادامه
و این بیداری ام.
#عاشق_اصفهانی
@romeoandjulietlove
5
0
23,858
6
0
21,444
محفل موسیقی
ترانه تو، تنها تو
شعر، آهنگ، تنظیم و تار: کامران ایازی
موسیقی ارکسترال ایرانی
... ادامه
.
«ترانه ی تو، تنها تو»
تویی آن که نگویمش هرگز
شب ها چه بی تابم
تو که مانند گهواره مرا در خواب می داری
تویی آن که نگویی ام هرگز
شب ها کنار من
سپری تا سحر شب ها را به سعی خواب و بیداری
تنها بی تو بودن برای من تنهاییست
تویی تنها که دگر شوی در من
گاه آن توست، گه خش خش یک برگ
گاه عطری که نماند به پیراهن
ببین عشاق تا گفتند
آنچه ما نگفتیم
فتد به کارشان دروغ و نیرنگ
خوشا بی کام جستن کنار هم
چنین شکوهی را پاس داریم از رنگ
از آغوشم همه آن دیگران را وا نهادم
تویی تنها که در من تازه خواهی شد
تو از آن منی چون آرزویم نیست هرگز
که گردانم تو را یک سر از آن خود
بر پایه شعر "ترانه" از ریلکه
3
0
40,303
محفل شعر و داستان
پرنده
در من پرنده ایست
که با بالهای زخمی اش
افتاب را به تعظیم فرا می خواند
تا ... ادامه
اسمان را در انتهای آوازهایش
بی محابا سر بکشد...
هر نیمه شب
کمی مانده به لبهایم از دستهایم می گریزد
و باچشم هایی مه آلود
گونه های خیس ماه را
از پشت پنجره ،پاک میکند…!
در من پرنده ایست
که شاخه شاخه تنهایی هایم را
نوک می زند …
دیوارها از لبخند او پر می شوند
و برگ برگ بر قامت بلند تلخ ام
زرد که می خندد
دردهایم، یکی یکی ،بیدار می شوند..
در من پرنده ای ست غمگین
که هنوز
شعر نشده است…!
.
کاظم پارسای
6
1
4,044
محفل خوشنویسی
باران که بیاید، بید هم دشمنی های خود را با ارّه فراموش خواهد کرد
9
1
12,804
محفل شعر و داستان
#عاشقانه_ی_من
(قسمتی از ترانه)
"از روزی که نگام،افتاد توی نگات
رویام آرزوهام، پ... ادامه
ر کشیده توی هوات
من نزدیک توأم درست چسبیده به تو
پلک بزنی اشک میشم،سر میخورم رو گونه هات"
#آسمان_مصطفایی
@asemannakook
4
0
31,014
محفل گویندگی
دو تا کفتر
نشسته اند روی شاخه ی سدر کهنسالی
که روییده غریب از همگِنان در دام... ادامه
نِ کوه قوی پیکر
دو دلجو مهربان با هم
دو غمگین قصه گوی غصه های هر دوان با هم
خوشا دیگر خوشا عهدِ دو جانِ همزبان با هم
دو تنها رهگذر کفتر
نوازش های این آن را تسلی بخش
تسلی های آن این را نوازشگر
خطاب ار هست : خواهر جان
جوابش : جانِ خواهر جان
بگو با مهربانِ خویش درد و داستانِ خویش
نگفتی ، جانِ خواهر ! اینکه خوابیده ست اینجا کیست
ستان خفته ست و با دستان فرو پوشانده چشمان را
تو پنداری نمی خواهد ببیند روی ما را نیز ، کو را دوست می داریم
نگفتی کیست ، باری ، سرگذشتش چیست
پریشانی غریب و خسته ، ره گم کرده را ماند
شبانی گله اش را گرگها خورده
و گرنه تاجری کالاش را دریا فرو برده
و شاید عاشقی سرگشته ی کوه و بیابانها
سپرده با خیالی دل
نه ش از آسودگی ، آرامشی حاصل
نه ش از پیمودن دریا و کوه و دشت و دامانها
اگر گم کرده راهی بی سرانجامست
مرا به ش ، پند و پیغام است
در این آفاق من گردیده ام بسیار
نماندستم نپیموده به دستی هیچ سویی را
نمایم تا کدامین
9
0
8,248
محفل خوشنویسی
دل صنوبری همچو بید لرزان است
زندگی حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست
نقلی از ا... ادامه
ثر فاخر استاد عزیزم مجتبی ملک زاده مهربان 💕
36
1
33,088
دکلمه شعر نیما یوشیج
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد می سپارد جان
یک نفر ... ادامه
دارد که دست و پای دائم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید
آن زمان که تنگ می بندید
بر کمرهاتان کمربند
در چه هنگامی بگویم من ؟
یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان قربان
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید
نان به سفره جامه تان بر تن
یک نفر در آب می خواند شما را
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راه دور دیده
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابیش افزون
می کند زین آبها بیرون
گاه سر . گه پا
آی آدم ها
او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید
می زند فریاد و امید کمک دارد
آی آدم ها که روی ساحل آرام ، در کار تماشائید !
موج می کوبد به روی ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده ، بس مدهوش
می رود نعره زنان. وین بانگ باز از دور می آید :
14
0
165,240
شعر سکوت
نام اثر: #شب_سرد
سبک: #نیمایی
سراینده: #ساراگوهری
باز در این دل شب
حرف ها مان... ادامه
ده به لب
باز در اوج غمم
باز رنجیده تنم
من و تاریکی شب
من و خاموشی لب
منم آن شب زده ی خسته تنم
ساده رفتی نشنیدی سخنم
منم آن غمزده ی سوخته دلم
چشم ها شسته از این بار غمم
خواهم این لب به سخن باز کنم
مُهر برکَنده از این راز کنم
نغمه با نی چو هم ساز کنم
قصّه ی عشق تو آغاز کنم
باز از خواب تو بیدار شدم
تشنه ی لحظه ی دیدار شدم
باز با غصّه هم آغوش شدم
باز از یاد فراموش شدم
در شب سرد بی مهتاب دلت
منم آن شمعی که خاموش شدم...
26
0
72,237
شعر طنز سيگار و بيكار
سیگار می چسبد وقت بیکاری
وقتی می خوابی وقت بیداری
وقتی غمگینی یا که خوشحالی
... ادامه
وقتی سیری یا گرسنه یا که بی حالی
وقتی بردی یا که می بازی
وقتی می خونی شعر تکراری
سیگار می چسبد وقت بی یاری
شایدم داری یار سیگاری...
58
4
33,085
دکلمه شعر اخوان ثالث
دیدار، مهدی اخوان ثالث
به دیدارم بیا هر شب در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند... ادامه
دلم تنگ است
بیا ای روشن ای روشن تر از لبخند
شبم را روز کن در زیر تن پوش سیاهی ها
دلم تنگ است
بیا بنگر چه غمگین و غریبانه در این ایوان سر پوشیده وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهی ها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
بیا ای همگناه من درین برزخ بهشتم نیز و هم دوزخ
به دیدارم بیا ای همگناه ای مهربان با من
که اینان زود میپوشند رو در خواب های بی گناهی
و من میمانم و بیداد و بی خوابی
...
