آنـکـه دلـبـستـهٔ خـود کـرد و بـشـد دلبنـدم
واه ؛ افسـوس ؛ نکـرد ثـانیـهای خـر... ادامه
سنـدم
کیف میکـردم و حظ ، از ته دل میخندید
عـاقـبـت شـد بـه زیـان و ضـرر لـبـخـنــدم
تـهِ شیدایی من ختـم به سوگ خواهد شد
آه ؛ بـا دسـت خـودم گـور خـودم را کنـدم
تـلـه افـکنـدم و تـور بـر سـر راه صیـدی ..
من شدم صیـد همان تـور که خود افکندم
بِـگُـذشـت رو بـه بـطالـت لـحـظات نـابـم !
خاطرات از تو طلبـکار و به عمـر شرمندم
بیستوچار ساعته میخواست زمن آزادی
مـن مـگـر کـشـور فـحشـا زدهٔ تـایلـنـدم ..
آخـرش حـرف پـدر فال درآمـد میگـفت :
"پـای هـر رهـگـذری ، راه نـباش فـرزنـدم"
#آهوواه#یزدان_ماماهانی#سـرایـش۳۰_۴_۱۴۰۱
_🎹♥️ اُرگـ ســـــرخ ♥️🎹_