نتایج جست جو "خفته" در سایت 100هنر
29
0
11,023
محفل نقاشی و گرافیک
70X100CM
13
0
9,934
محفل عکاسی
..
خاموش باش,مرغ!دمی بگذار
امواج سرگردان شده بر آب
کین مردگان خفته مگر روزی
فری... ادامه
ادشان بر آورد از خواب...
7
0
56,409
محفل شعر و داستان
#گرگینه
میان باد می رقصد سپید تار موی تو
چه شهوتناک میپیچد درون کلبه بوی تو
از ... ادامه
آن آتش وش چشمت به تن مو سیخ میگردد
چه میترسد دلم وقتی که هستم روبروی تو
درونت تیز دندانی میان برف پنهان است
اگر غفلت کنم میدرّدم یکباره خوی تو
ندارم وحشت از گرگ سپید خفته لای برف
میان چشم تو دیدم پیام صلح جوی تو
زمستان است این دنیا ندارد کلبه ای چون من
بیا ای وحشی زیبا که بینم ماه روی تو
من عمری در پی تیزی دندان تو میگشتم
دلی با عطر خون دارم که دارد آرزوی تو
بیا قسمت کنیم احساسهامان را برای هم
تو شو سهم دل و دل هم شود سهم گلوی تو
چه رازی در دلت داری که چشمت باز میخوابد
بخواب آرام چون دیگر منم آن راز گوی تو
کنار آتش شومینه و گرمای شهوت زا
برای من چه میرقصد سپید تار موی تو
#امیدنورانی_فانی
6
0
17,768
محفل خوشنویسی
اندازه : 50 * 35
سیاه مشق بادو مرکب سفید و آبی
حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کار... ادامه
ام درون دشت شب خفته ست
15
0
6,638
4
0
31,208
محفل گویندگی
دو تا کفتر
نشسته اند روی شاخه ی سدر کهنسالی
که روییده غریب از همگِنان در دام... ادامه
نِ کوه قوی پیکر
دو دلجو مهربان با هم
دو غمگین قصه گوی غصه های هر دوان با هم
خوشا دیگر خوشا عهدِ دو جانِ همزبان با هم
دو تنها رهگذر کفتر
نوازش های این آن را تسلی بخش
تسلی های آن این را نوازشگر
خطاب ار هست : خواهر جان
جوابش : جانِ خواهر جان
بگو با مهربانِ خویش درد و داستانِ خویش
نگفتی ، جانِ خواهر ! اینکه خوابیده ست اینجا کیست
ستان خفته ست و با دستان فرو پوشانده چشمان را
تو پنداری نمی خواهد ببیند روی ما را نیز ، کو را دوست می داریم
نگفتی کیست ، باری ، سرگذشتش چیست
پریشانی غریب و خسته ، ره گم کرده را ماند
شبانی گله اش را گرگها خورده
و گرنه تاجری کالاش را دریا فرو برده
و شاید عاشقی سرگشته ی کوه و بیابانها
سپرده با خیالی دل
نه ش از آسودگی ، آرامشی حاصل
نه ش از پیمودن دریا و کوه و دشت و دامانها
اگر گم کرده راهی بی سرانجامست
مرا به ش ، پند و پیغام است
در این آفاق من گردیده ام بسیار
نماندستم نپیموده به دستی هیچ سویی را
نمایم تا کدامین
7
0
25,075
محفل شعر و داستان
شعری از احسان رستمیان متخلص به مانیک
باز شب دیگر و شب های دگر
باز حس دیگر کرد... ادامه
ه در عشق اثر
باز حرف عشق به میان آمده است
باز نومیدی از صورت ما افشان است
باز هم سیرت و صورت خفته در عشق شدیم...
باز هم سرگردان،باز هم حیران،باز هم گریزان...
باز نمی دانیم کجا،باز نمی دانیم چرا؟
باز دل هوس یار و دیاری کرده
باز این دل شده مست،باز غماری کرده
باز این دل مگر از رَختِ رُخَت خسته نشد
باز این دل چه شده رَختِ تو بر تن کرده؟
باز این دل چه شده هوس روی تو از سر کرده...
باز این دل چه شده رَختِ تو بر تن کرده؟
مگر این دل هوس فاتحه خوانی دارد؟
که بخوان فاتحه اش چون که چنین می باشد...
ز تو نجوای دگر لیک نمی آید به گوش
تو بخوان فاتحه اش چون که چنین می باشد...
شرف عشق تو را با مِی و باده نتوان
عطش عشق تو را با ذکر و تسبیح نتوان
شفق عشق تو را لیک طلوع باید کرد
که به صبح دولتت باز امیدی گر هست...
چو شتابان،چو گریزان
چو هراسان،چو پریشان
چو غریوان
چه به دامن کشیده در عشق
مستانم در شبستانم
تو بگو باز چرا عشق.......
"مانیک"
#احسان_رستمیان
#مانیک
7
1
12,671
22
0
10,876
محفل نقاشی و گرافیک
30X21CM
جویندگان گل سرخ🌹
در میان خفته گان نیز آنکس که امید و شور زندگی دارد کیمیاگر... ادامه
5
0
2,492
2
1
4,134
1
0
22,678
محفل شعر و داستان
#از مجموعه ی دریای واژه ۱ (حواصیل خیال)
افق به پرده می کشد ، غروب غم گرفته را
... ادامه
که آسمان به سرکند، به گریه طول هفته را
چنین که ابر تا افق ، گرفته صحن آسمان
به هفته می کشاند این ، هوای مه گرفته را
به تازیان رعد ها سپید پیل ابر را
زنند تا بر آورد ، به دیده در سفته را
جلوه به شهر می دهد اشک زلال ابرها
آب زده است آسمان ، کوچه باد رفته را
ز لای لای مرغ شب بخواب نرگس جوان
که خواب می کند غزل ، نگاه نیمه خفته را
به سینمای این خزان ، به پرده پرده ماه آن
معین ببین نمایش ، دو روز عمر رفته رفته را
