نتایج جست جو "فریاد" در سایت 100هنر
نمایشگاه فریاد سکوت
استند آپ کمدی شبی با فریاد
نمایش از آن همه سکوت که فریادش را کسی نشنید
نمایش حرف آخر شب آخر عشق آخر فریاد آخر
10
0
27,132
محفل خوشنویسی
80X80CM
23
0
13,994
محفل نقاشی و گرافیک
عروسکها در شکمشان امید دارند و فریاد نمی زنند
اکرولیک روی مقوا
40. 30
19
0
21,347
27
2
23,771
25
1
19,496
20
0
14,821
محفل نقاشی و گرافیک
عروسکها در شکمشان امید دارند و فریاد نمی زنند
اکرولیک روی مقوا
40. 30
18
1
18,252
128
12
50,160
8
0
81,397
دکلمه شعر احمد شاملو
مرا فریاد کن
درخت با جنگل سخن می گوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من... ادامه
با تو سخن می گویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده،
من ریشه های تو را دریافته ام
با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام
و دست هایت با دستان من آشناست.
در خلوت روشن با تو گریسته ام
برای خاطر زندگان،
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام
زیباترین سرودها را
زیرا که مردگان این سال
عاشق ترین زندگان بودند.
دستت را به من بده
دستهای تو با من آشناست
ای دیر یافته! با تو سخن می گویم
بسان ابر که با طوفان
بسان علف که با صحرا
بسان باران که با دریا
بسان پرنده که با بهار
بسان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که من
ریشه های تو را دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست
من درد مشترکم...
16
0
23,620
محفل نقاشی و گرافیک
29
4
67,169
محفل عکاسی
من دختر کوردم
تندخو هستم، اما سخت هم هستم
تاب سختی را گرچه دارم، اما صبر و ... ادامه
حوصله زیاد هم ندارم
...
مثل اسب می تازم
گاهی هم درنگ می کنم، اما وا نمی مانم، می تازم
مگر از گردنه به میان دره پرتاب شوم و استخوانهایم خرد شود وگرنه می تازم
من دختر کوردم
دختر دره های تنگ
شبهای سرد
چشمهای پر از درد
دختر دردم ...
دختر قهرمانانم
دختر کوه و دشت و بیابانم
این منم ....دختر کورد ...
دختر چشمهای پر از غیرت
چشمهای جوان نه ناجوان !
دختر استقامتم،دختر پایداریم،دختر شکنجه ام،دختر ظلمم!
دختر تعصبی شیرین...
چشمهایم بیخود نیست که برق میزند...برق کورد است ...برق بزرگی کورد!
دختر کوههای بلندم
دختر زاگرسم
آرام می تازم
همچون شیر می غرم به هر آن کس که چپ بنگرد
عصیان میکنم در برابر حرف زور و ناروا
من خون کورد در رگهایم جاریست خونی سرخ و آتشین
من کوردم
دختر عشق و کوردستان
دختر آبشار و طوفان
مثل پروانه به دور کشورم میچرخم!
مسکوتم تا وقتی که حق برجاست...
گرگ میشوم برای ناحق...
آنچنان فریادی برخواهم آورد که آشام و انسان و آبها و زمین بلرزد
15
0
32,564
محفل گویندگی
#فریاد
#فریدون_مشیری
#محمدرضا_شجریان
با صدای #سعیدنادمی
میکس و تنظیم : استودیو 1... ادامه
001- سعید نادمی :
@SaeedNademi09159101002
بقیه دکلمه ها و کارهای ساخته شده من درکانال مشهد دکلمه :
@MashhadDeklame
13
0
9,989
محفل عکاسی
..
خاموش باش,مرغ!دمی بگذار
امواج سرگردان شده بر آب
کین مردگان خفته مگر روزی
فری... ادامه
ادشان بر آورد از خواب...
14
1
15,778
محفل عکاسی
جغد بارون خورده ای تو کوچه فریاد میزنه
زیر دیوار بلندی یه نفر جون میکنه...
8
1
14,670
محفل خوشنویسی
بیستون ناله زارم چو شنید از جا شد
کرد فریاد که فرهاد دگر پیدا شد
شعر شاه اسماع... ادامه
یل صفوی ( خطایی)
سایز 32X42
6
0
4,622
محفل خوشنویسی
بگذر شبی به خلوت این همنشین درد
تا شرح آن دهم که غمت با دلم چه کرد
خون میرود ن... ادامه
هفته از این زخم اندرون
ماندم خموش و آه ، که فریاد داشت ، درد
3
0
24,869
محفل شعر و داستان
باز این فاصله و یک دل تنگ
بازهم پنجره ای خالی از عشق
باز هم من؛
باز هم او که د... ادامه
ر این کوچه ی احساس رود
و خودش را بسپارد به دلِ گمشده گی
راه پیمودنی سخت جدایی را او
تک و تنها برود
ولی ای عشق بدان
خاک این راه که رفتی همه آلوده شده
غرق تنهایی و آغشته به اشک
سرد سرد از دل خون
همه جا پر ز من است
و تو ای باد به گوشش برسان
ضجه ام من
بغض هذیان و غمم
که در این مقصد کور
با تو همراه شوم با تو فریاد شوم
با تو هستم با منی تو
باز این فاصله و یک دل تنگ
همه ی ثانیه ها در سکوتم خفه اند
خفه اند خفه اند
10
1
9,886
محفل خوشنویسی
شب فریادی طولانی است احمد شاملو
نقلی از اثر فاخر استاد عزیزم مجتبی ملک زاده مهربان ❤️
1
0
31,048
محفل شعر و داستان
کاش :
ایستاده ام در کنج شب
در سحرگاهی که میرسد از راه
می نگرم بر دانه های شبن... ادامه
م
که ریخته اند در پای چاه
زندگی می زند ساز را در دشت
پُر می شود در چوپان ، در نی
می چکد بر گلبرگهای گل
می ریزد خود را در جام ، در می
نگاهش نمی چرخد به سویم
گوئی شرابش تلخ است بر من
فریاد می کشد با خشم
می کَند جانم را ، ازتن
من همان اشکم در ابر
که چون قطره می نالد
انواری جدا از مادر
که بر دمنها می بارد
طبعم آهیست بغض آلود
بر کشیده میشوم از خشم
چون اشکی در چنگ ظلم
ریخته می شوم از چشم
این چنین ردای غم
تا به کی خواهم دوختن ؟
در دل این جنگل خشک
بوته ها ، خواهم سوختن
کاش خورشید بتابد گرم
بخار سازد درد از وجودم
بر کشم لبخند بر رخ
ذکر گویمش ، در سجودم
کاش مهتاب ببارد بر دشت
مرگِ شب را کُند تقدیر
تا دل ، طلوع خورشید را
بر تنِ سردم کُند تفسیر
