#گرگینه
میان باد می رقصد سپید تار موی تو
چه شهوتناک میپیچد درون کلبه بوی تو
از ... ادامه
آن آتش وش چشمت به تن مو سیخ میگردد
چه میترسد دلم وقتی که هستم روبروی تو
درونت تیز دندانی میان برف پنهان است
اگر غفلت کنم میدرّدم یکباره خوی تو
ندارم وحشت از گرگ سپید خفته لای برف
میان چشم تو دیدم پیام صلح جوی تو
زمستان است این دنیا ندارد کلبه ای چون من
بیا ای وحشی زیبا که بینم ماه روی تو
من عمری در پی تیزی دندان تو میگشتم
دلی با عطر خون دارم که دارد آرزوی تو
بیا قسمت کنیم احساسهامان را برای هم
تو شو سهم دل و دل هم شود سهم گلوی تو
چه رازی در دلت داری که چشمت باز میخوابد
بخواب آرام چون دیگر منم آن راز گوی تو
کنار آتش شومینه و گرمای شهوت زا
برای من چه میرقصد سپید تار موی تو
#امیدنورانی_فانی
تو در تنهایی من کدام سیب را میبویی!
تنهایی بزرگ من، من سیب را در آسمان هزار با... ادامه
ر چرخاندم، یک شاید در چرخش این گوی چرخان گذاشتم
عطر اش عطر من بود رویای من، اینک سیب من سرخ شده است از نگاه تو مرا همچون سیبم بو بکش انقدر احساس کن مرا که حسرت فراموش شود در من، آری وقتی که چشمانت را از مست شدن بوی سیبم میبندی احساس آرامش میکنم در وجودم، وقتی حواست نیست جوری بهت در آن لحظه خیره میشوم که تمام در های زنجیر شده ی باغ انار که به دست دیو سفید که تو را حبس کرده باز خواهد شد فقط کافیست تو هم مرا نگاه کنی، ببین مرا باور کن من در اعماق وجودم رازهایی دارم از نسیم شمالی نرم تر چنان که رموز من چون همین نسیم گونه هایت را نوازش خواهد کرد،بی آنکه لحظه ای فکر کنی به نداشته هایت، سیب مال تو است بویش کن من آنرا برای تو چیده ام (دلنوشته ای از من موضوع نقاشی 😊)
( کاش تو بودی ... )
کاش از سره شاخه سر سبزه حیاط
کمی از گلبرگ گل یاس و ذهاب
... ادامه
کمی از لعل لبت بوسه ی ناب
کمی از آن بغلت بوی گلاب
به منه زاغه نشین دل خود وام دهی
کاش که از بغض گلوبند صدا
کمی از گریه باران خدا
کمی از خیسی چشم غزلت
کمی از یاد غم انگیز دلت
به من و پنجره و نور بیابان بدهی
تو بگو خاطره را چشم به آن پنجره را
دست به دامان تو و دست به دامان خدا
تا به کی گیرم و از طعم دلت دور شوم
تا به کی از ، اذن دخول دل تو کور شوم
کاش تو بودی و دلم غرق تمنا نبود
کاش تو بودی و بغلی جزء تن اغیار نبود
کاش تو بودی و غزلی غمگین
در وصف تو وآن ته اشعار نبود
فاضل شریعتزاده
سکوت لحظه ها
دلم میگیرد از درد جدایی
سکوت لحظه های آشنایی
دلم میگیرد از تالار... ادامه
گلها
نباشد بوی گیسویت در آنجا
دلم دارد هوای روی ماهت
صدای خنده های گاه گاهت
شباهنگام ، دل گیر بهانه
به سان گریه های کودکانه
صدای هق هق هنگام دوری
ببارم از دو چشمانم بلوری
عجب وصف عجیبی دارد این راز
نمک دارد به سان درد آغاز
بنازم ناز چشمان صبورت
هوای این دلم وقت غرورت
ببویم عطر مهتاب شبانه
کنار یک نگاه عاشقانه
صدای نازکت ،مست نگاهت
به خواب کودکانه گاه گاهت
سکوتی کرده ام فارغ ز هر راز
تو باشی در کنارم ، مست پرواز
مرتضی دوره گرد (هیوا)
لم می گیرد
همه جا پُر می شود از سکوت
و غصّه ها می رسند از راه ...
اینجا آسمانش ابریست
ستاره هایش خاموش
و سکوت شب
باز تنهایی را به رخم می کشد ...
اینجا بهار بوی پائیز می دهد
شکوفه های احساس
می ریزند از درخت محبّت
و غنچه های عشق
گویی میلی به باز شدن ندارند ...
اینجا غصّه ها می تازند
چشم ها می بارند
و جادّه ها در انتظارند ...
اینجا در سکوت و خاموشی شب
چراغی روشن است
دلی بی تاب است
و چشمانی بی قرار
که آمدنت را انتظار می کشند ...
کاش بیایی ...