نتایج جست جو "لحظه" در سایت 100هنر
نمایشگاه پلتفرم 101 لحظه قطعی
نمایشگاه پلتفرم 101–لحظه قطعی
نمایشگاه لحظه ای نزدیک
نمایشگاه لحظه های ناب
کافه کتاب لحظه
47
4
33,421
محفل نقاشی و گرافیک
100X100CM
آنچه در این اثر نمود دارد" لحظه " است، زندگی است با شادیها و آرامشش در رنگبندی د... ادامه
رخشان، حضور است در جریان حقیقت هستی.
9
0
23,543
محفل نقاشی و گرافیک
174X196CM
انسان طریقتی است که هر لحظه نقش خود در کائنات را پر رنگتر میکند .
چه زشت چه زیب... ادامه
ا
چه کمرنگ چه پر رنگ
او در این آفرینش حضور دارد
و انکار تاثیر وجود او انکار کل نظام هستی است .
این اثر عدد 72 را از قدرت و عدد 9 را از پایه نظام هستی وام گرفته است و مسیری را به تصویر میکشد که آفرینش را به سوی وحدانیت سوق میدهد .
قطعات اثر هر کدام نماینده انسانی است که چه خوب و چه بد ، چه زشت و چه زیبا ،حضورش الزامیست و نبود او به معنای نقص و نیستی کل نظام آفرینش است .
رنگ روغن روی بوم
15
0
14,170
27
3
95,472
محفل خوشنویسی
50X70CM
تابلو نقاشیخط
متریال:بوم دولت(با قاب مشکی)
ابعاد:دو عدد70*50
تکنیک:ترکیب مواد... ادامه
#اعجاز نقاشی و نقاشیخط در این است که ساعت ها غرق در افکار و احساسات خود میشویم. اجرای تکنیک برجسته سازی بر سبک دولت یکی از لذت بخش ترین و خستگی ناپذیر ترین لحظات زندگی بنده بود که معنا و مفهوم آن لحظه را تبدیل به شکل و فرم نمودم و نوعی ارتباط بین اثر و مخاطب ایجاد نمودم و نماد صلح. آرامش را به نمایش گذاشته برجستگی روی کار متفاوت بودن اثر را نشان میدهد. متناسب برای مکان های بزرگ و متناسب برای سنین جوان.
6
0
8,484
5
0
12,378
محفل خوشنویسی
چگونه شرح دهم لحظه لحظه خود را برای این همه نا باور خیال پرست. محمد علی بهمنی. ... ادامه
اندازه اثر. 50*70
0
0
29,436
نمایشگاه 100هنر فصل سوم بخش عکاسی
پرنده کوچک بود
پرنده فکر نمی کرد
پرنده روزنامه نمی خواند
پرنده آدم ها را نمی ... ادامه
شناخت
پرنده روی هوا
و بر فراز چراغ های خطر
در ارتفاع بی خبری می پرید
و لحظه های آبی را
دیوانه وار تجربه می کرد
پرنده، آه، فقط یک پرنده بود...
#فروغ_فرخزاد
18
0
59,108
داستان شک و تردید
احساس پاک دخترانه ات
امروز هم سر چهار راه ایستادم با جعبه ی شانسی ! اما باز کنا... ادامه
رم ایستاد و شیشه ی اتومبیلش را داد پایین و گفت
سلام عزیزم بیا اینم روزانَت اما نمیدانست دیشب تمام شانسیها را نوشته بودم دوستت دارم!!! نمیدانست تمام
زندگیم را دیشب باز کردم و تمام درآمدم را نوشتم دوستت دارم امروز هم گرسنه هستم اما پولهایی که دادی خرج
نمیکنم! همه را قاب گرفته ام!شاید روزی کنارم پیاده راه رفتی!اگر پیاده راه رفتی!احساس پاک دخترانه ات را میان
حریر امانت میان صندوقچه ی اسرارم نگاه خواهم داشت. قطره قطره اشکهایت در آینده نهیب میزند هر لحظه امانت
را.صندوقچه را میان ابریشم دوست داشتنت پیچیده ، در وجود همچو برگ گلت نگه میدارم!اینها پاکی هر چه
هستی من است...
11
1
22,284
محفل فیلم و انیمیشن
تیزر فیلم لحظه به لحظه.محصول سال ۱۳۸۹.کارگردان امیربهادرتقدیسی.تهیه کننده سازمان... ادامه
مستند تجربی.
20
0
18,641
محفل نقاشی و گرافیک
کارها اسمی ندارند به این دلیل که تا حد امکان از حس لحظه استفاده میکنم و معمولا خ... ادامه
ودم بعد از مدتی درکشون میکنم.فقط در حد خودم سعی میکنم هماهنگی طرح و رنگ رعایت بشه و ترجیح میدم با اسم محدود نشن که هرکس از زاویه دید خود کاررو ببینه.
11
1
10,785
محفل گویندگی
با درود، این قطعه کوچک که بدون موزیک متن و در لحظه با گوشی ضبط شده است بعنوان آز... ادامه
مایش ثبت و تقدیم شده است
17
1
35,613
محفل نقاشی و گرافیک
به نام او
جانان به کجا چنین شتابان...
هر دم که تو را نظر کنم من ِ جز تو در خودم ... ادامه
نبینم
این چنین من نتوانم که تو را از خود برهانم
چه مهم است این هنر گر نتوانم تو را بجویم
مرا رها کن از خود تا بتوانم تو را به تصویر بکشانم...
در فراسویی از عالم مادی به دنبال حقیقت و در پی وصل پا در عالم مثال گذاردم ودر مکاشفه هایی که با صورت های ازلی مرا در برگرفت غرق شدم در این همه بی خودی در دنیای پر از نور و خیال تا جایی که رسیدم به هفت صفتی که او در لحظه ی بودنمان از خود در ما نهاد...
حیات, علم, قدرت, اراده, سمع, کلام, بصر
و گشتم و گشتم و دیدم و شنیدم که به من می گویند .........
بگرد و بگرد و بگرد
که من عاشق گردش توام
پس چگونه توای که از جنس منی نگردی و عاشق نباشی که من دیوانه وار عاشق توام
چگونه هدایت نکنی
توایی که در گردی " ه " هدایت شدی
در این چرخه ی زمان بگرد که من دورت گشتم و خواهم گشت
بگرد و هدایت کن و وصل کن
که اینگونه وصل خواهی بود در گردش دایره وار هر لحظه ی وجود من.....
آرزو سرورپور
ابعاد : ۹۰*۱۲۰
27
0
12,606
محفل نقاشی و گرافیک
10
0
24,249
محفل خوشنویسی
نام اثر : زلزله و عشق
از زلزله و عشق خبر کس ندهد
آن لحظه خبر شوی که ویران شد... ادامه
ه ای
خط حبیب قنبری
آبان ماه ۱۳۹۷
سایز ۴۲×۳۷ به همراه قاب
مرکب و گواش و تذهیب شده به همراه حلکاری حاشیه
6
0
27,186
4
0
4,031
محفل عکاسی
اگه حس و حال این لحظه رو بپرسین بیشتر از هرموقع نسبت به همه چی خنثی ترینم...
17
0
58,857
محفل عکاسی
نام اثر:سینه سوخته………
پرتره خیابانی
این پرتره درکرمان گرفته شده و پیرمرد دستفر... ادامه
وشی رو موقع روشن کردن سیگار نشون میده وقتی که از این مرد اجازه عکاسی گرفتم گفت بشرطی که من اواز میخونم و تو عکس بگیر, عکسهای زیادی از سوژه گرفتم واین جا در حال جمع کردن دوربینم کنونم بودم واین لحظه مرد دستفروش از رهگذری فندک خواست که سیگارش رو روشن کنه و من هم از این فرصت استفاده کردم و اخرین عکسها رو با دوربین فوجی fine pix sکه همیشه همراهمه و روشن بود گرفتم پرتره های دیگه این مرد رو بعدها ارایه میکنم متشکرم
22
2
17,323
عکاسی در شب
عکس از ماه دریکی از روستاهای شمال به نام گیلده واقع در گردنه های حیران
خیلی تلا... ادامه
ش کردم که لحظه ای تصویر و ثبت کنم که ماه تازه از پشت درخت های جنگل داره میاد بالا
این لحظه واقعا برای خودم لذت بخش بود 😊
19
2
84,548
طرح گرافیکی عاشقانه
تو در تنهایی من کدام سیب را میبویی!
تنهایی بزرگ من، من سیب را در آسمان هزار با... ادامه
ر چرخاندم، یک شاید در چرخش این گوی چرخان گذاشتم
عطر اش عطر من بود رویای من، اینک سیب من سرخ شده است از نگاه تو مرا همچون سیبم بو بکش انقدر احساس کن مرا که حسرت فراموش شود در من، آری وقتی که چشمانت را از مست شدن بوی سیبم میبندی احساس آرامش میکنم در وجودم، وقتی حواست نیست جوری بهت در آن لحظه خیره میشوم که تمام در های زنجیر شده ی باغ انار که به دست دیو سفید که تو را حبس کرده باز خواهد شد فقط کافیست تو هم مرا نگاه کنی، ببین مرا باور کن من در اعماق وجودم رازهایی دارم از نسیم شمالی نرم تر چنان که رموز من چون همین نسیم گونه هایت را نوازش خواهد کرد،بی آنکه لحظه ای فکر کنی به نداشته هایت، سیب مال تو است بویش کن من آنرا برای تو چیده ام (دلنوشته ای از من موضوع نقاشی 😊)
2
0
8,319
عکاسی مینیمال
..یک پنجره برای من کافیست،یک پنجره به لحظه ی آگاهی ونگاه وسکوت-
غرب ایران.
3
0
28,248
شعر دلتنگی
امشب چه تلخ است حالم
گرفته دوباره بهانه تورا
شب چه بی رحمانه می کشد
لحظه های ... ادامه
بی تورا به رخم
من! تنها! غمگین
درسکوتی بی انتها
هنوزچشم به در دوخته ام
که شاید دروغ باشد رفتنت.
5
0
22,689
محفل شعر و داستان
آمدی خنجر خود را به نگاهم بزنی
تا شبی یک تنه بر قلب سپاهم بزنی
قلمت را بزنی... ادامه
داخل این جوهرِ خون
رنگِ قرمز به دلِ تخته سیاهم بزنی
بنشینی وسط راه و میان کوچه
هر قدم تابلوی ایست به راهم بزنی
پشت آن لحظه که در راست ترین ناحیه ام
ساده برچسب دروغین به گواهم بزنی
سایه ات را بکشانی به سرِ وحشت من
ظالمانه به سرِ گریه و آهم بزنی
روی این قله به سمتم بپری مثل پلنگ
چنگ بر صورتِ زیبایی ماهم بزنی
#مسعود_نامداری
