نتایج جست جو "تلخ" در سایت 100هنر
16
0
39,041
محفل خوشنویسی
80X50CM
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد
با چراغی همه جا ... ادامه
گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
7
0
43,895
محفل خوشنویسی
50X70CM
سیاه مشق شعر از حافظ
شراب تلخ میخواهم که مرد افکن بود زورش
که تا یکدم بیاسایم ... ادامه
ز دنیا و شر و سورش
تذهیب و پاسپارتو شده
اجرا با قلم یک سانتیمتر و مرکب
41
4
58,501
محفل نقاشی و گرافیک
120X160CM
نام اثر:سیب سرخ حوا
سایز ۱۲۰*۱۶۰
می ارزید؟
حوا ...شیرینیِ گازی از میوه درخت... ادامه
ممنوعه ارزش تلخی روزگار رو داشت؟
نظم هستی را با وسوسه ات تغییر دادی حالا بنگر که ما هر روز از آن ممنوعه گاز میزنیم و در طلب بهشت برین که تو از آن رانده شدی دست و پا میزنیم و ....بگمانم فرو رفتیم ...، فرو رفتیم در منجلاب کبر و خود خواهی که از نطفه تو در عالم هستی به یادگار مانده
و من در عجبم ...! در عجبم که چرا در بهشتی که تو از آن رانده شدی درخت ممنوعه بود و چرا اینجا ممنوعه ای نیست تا شاید حوایی پیدا می شد و از آن نوش جان می کرد تا شاید بعد از رانده شدن .... حوایی دیگر... آدمی دیگر...و شاید جهانی بهتر
ادنا صفری
63
3
59,340
شعر عاشقانه
کافهی خاطره ها :
برق چشمان تو در قهوه ی من می رقصد !
و من انگار تو را پشت هما... ادامه
ن پنجره می بینم باز
نه کسی پنجره را رو به افق باز کند
نه شکر کم کند از تلخی این رنج دراز !
من و تو قسمتی از قصه ی این کافه شدیم
و تو هر روز گذر می کنی از قهوه ی من
این چه رازیست که من ، تلخ ، تو را می نوشم !
تو شدی خواب عمیق شب بی خوابی من.
#افشین_مشفقی
26
0
42,349
محفل نقاشی و گرافیک
زندگى موسیقى گنجشکهاست
زندگى باغ تماشاى خداست
زندگى یعنى همین پروازها
صبحها
... ادامه
لبخندها
آوازها
زندگی ذرهی کاهیست
که کوهش کردیم
زندگی نام نکوییست
که خوارش کردیم
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق
بجز حرف محبت به کسی
ورنه هر خار و خسی، زندگی کرده بسی
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد،
دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازه یک عمر بیابان دارد
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم!؟
14
0
10,136
محفل نقاشی و گرافیک
شکسته دل
#طنزتلخ
شکسته دل خمیده دل ولیکن یار نظر نمیکند
3
0
40,296
محفل شعر و داستان
پرنده
در من پرنده ایست
که با بالهای زخمی اش
افتاب را به تعظیم فرا می خواند
تا ... ادامه
اسمان را در انتهای آوازهایش
بی محابا سر بکشد...
هر نیمه شب
کمی مانده به لبهایم از دستهایم می گریزد
و باچشم هایی مه آلود
گونه های خیس ماه را
از پشت پنجره ،پاک میکند…!
در من پرنده ایست
که شاخه شاخه تنهایی هایم را
نوک می زند …
دیوارها از لبخند او پر می شوند
و برگ برگ بر قامت بلند تلخ ام
زرد که می خندد
دردهایم، یکی یکی ،بیدار می شوند..
در من پرنده ای ست غمگین
که هنوز
شعر نشده است…!
.
کاظم پارسای
7
0
10,114
محفل شعر و داستان
غزلی که بعد از گذشت بیست واندی سال مزه تلخ وگس آن که ریشه در خاطرات آن زمان دارد... ادامه
هنوز آزارم میدهد
8
0
60,213
محفل شعر و داستان
چند سالیست که تهران را بو میکنم..
ظهیرالسلام بوى کاغذ میدهد..
درختانى که بهترین ... ادامه
تناسخ را یافته اند..
پشت باغ سپهسالار بوى چرم میدهد..
گاوها با پوستشان زنده میشوند..
بهارستان بوى قانون میدهد..
مدعیانى که فراموش کار شده اند..
بازار بوى خودش را دارد..
بوى کهنگى..
پاساژهاى شهر بوى پول میدهند..
بوى هرزگى..
شهررى بوى حرم میدهد..
بوى خستگى..
بهشت زهرا بوى مرگ میدهد..
تربتُ..کافور..بوى مردگى..
انقلاب بوى کتاب میدهد..
عطرتلخ سیگار.. بوى روشنفکرى..
لاله زار بوى عجیبى دارد..
بوى آغشته به نور..
میدان بهمن بوى جگر میدهد..
کشتارگاهى که بهمن شد..
حوالى میدان شوش..
بوى خون میاید..
از درون سرنگ..
ترمینال جنوب..بوى اتوبوس..
بوى سفر..بوى هجرت میدهد..
شمیرانُ..بالاى شهر..بوى ادکلن هاى مارک..
بوى املاک گران..
بوى از ما بهتران..
و
در آخر میدان آزادى..
بوى فقر میدهد..
واین دو چه به هم مى آیند..
1
0
30,469
محفل شعر و داستان
کاش :
ایستاده ام در کنج شب
در سحرگاهی که میرسد از راه
می نگرم بر دانه های شبن... ادامه
م
که ریخته اند در پای چاه
زندگی می زند ساز را در دشت
پُر می شود در چوپان ، در نی
می چکد بر گلبرگهای گل
می ریزد خود را در جام ، در می
نگاهش نمی چرخد به سویم
گوئی شرابش تلخ است بر من
فریاد می کشد با خشم
می کَند جانم را ، ازتن
من همان اشکم در ابر
که چون قطره می نالد
انواری جدا از مادر
که بر دمنها می بارد
طبعم آهیست بغض آلود
بر کشیده میشوم از خشم
چون اشکی در چنگ ظلم
ریخته می شوم از چشم
این چنین ردای غم
تا به کی خواهم دوختن ؟
در دل این جنگل خشک
بوته ها ، خواهم سوختن
کاش خورشید بتابد گرم
بخار سازد درد از وجودم
بر کشم لبخند بر رخ
ذکر گویمش ، در سجودم
کاش مهتاب ببارد بر دشت
مرگِ شب را کُند تقدیر
تا دل ، طلوع خورشید را
بر تنِ سردم کُند تفسیر
4
0
17,674
محفل گویندگی
صدا:امید شهدادی شعر:سیمین دانشور
توی این دنیا همه چیز دست خود آدمه حتی عشق، ح... ادامه
تی جنون، حتی ترس. آدمیزاد می تونه اگه بخواد کوهو جا به جا کنه. می توانه آبو خشک کنه. می توانه چرخ و فلک و به هم بریزه. آدمیزاد حکایتی است. می تواند همه جور حکایتی باشه. حکایت شیرین، حکایت تلخ، حکایت زشت... و حکایت پهلوانی. بدن آدمیزاد شکنندس اما هیچ نیرویی توی این دنیا به قدرت نیروی روح انسان نمیرسه، به شرطی که اراده و وقوف داشته باشه
3
0
28,182
شعر دلتنگی
امشب چه تلخ است حالم
گرفته دوباره بهانه تورا
شب چه بی رحمانه می کشد
لحظه های ... ادامه
بی تورا به رخم
من! تنها! غمگین
درسکوتی بی انتها
هنوزچشم به در دوخته ام
که شاید دروغ باشد رفتنت.
10
1
63,779
6
0
12,839
لذت تنهایی دکلمه مینا فیروزبخت
اگه روزی به جایی رسیدی که تونستی
تلخی شیرینی رو حس کنی
و شیرینی تلخی رو درک کن... ادامه
ی
اونموقع میتونی ادعا کنی آدم بااحساسی هستی
این همون هنره که اگه توی وجودت رخنه کنه میشی هنرمند...!
8
0
7,713
لذت تنهایی دکلمه مینا فیروزبخت
از تلخیها روبرنگردون
شیرینیهای مرموزی درش هست
سعی کن اونارو بیرون بکشی...!
13
8
38,748
دکلمه شعر فروغ فرخزاد
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
برگهای آرزوهایم یکایک... ادامه
زرد میشد
آفتاب دیدگانم سرد میشد
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد
اشکهایم همچو باران
دامنم را رنگ می زد
وه ، چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
شاعری در چشم من می خواند ، شعری آسمانی
در کنار قلب عاشق شعله میزد
در شرار آتش دردی نهانی
نغمه من ...
همچو آوای نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دلهای خسته
پیش رویم
چهره تلخ زمستانی جوانی
پشت سر
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام
منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
کاش چون پاییز بودم ، کاش چون پاییز بودم
فروغ فرخزاد
40
0
27,281
دکلمه شعر اخوان ثالث
قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی ، اما ،اما... ادامه
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار ازین در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو ، دروغ
که فریبی تو. ، فریب
قاصدک
هان،
ولی ... آخر ... ای وای
راستی آیا رفتی با باد ؟
با توام ، آی! کجا رفتی ؟ آی
راستی آیا جایی خبری هست هنوز ؟
مانده خاکستر گرمی ، جایی ؟
در اجاقی طمع شعله نمی بندم خردک شرری هست هنوز ؟
قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند
1
0
4,889
محفل نقاشی و گرافیک
50X70CM
نام اثر : دُچار
هلیا سلطانی
#کلاژ / #اکریلیک
نگاه و دید #زن نسبت که به #عشق ... ادامه
، خالص و زیباست
#گل روی چشم زن بیانگر این است که او چیزی جز عشق نمیبیند و اصطلاحا عشق کورش کرده !
شعر هایی که لابلای رنگ های سیاه چسبانده شده احساساتی هستند که از دل تاریکی ها بیرون زده
و گویی سوژه در احساساتش غرق شده و در دنیای زائیده ی ذهن خود، که این هم با حالت دوار، نشان از تداوم این احساس تا مرز سوختن احساساتش پیش میرود (با توجه به سوختگی لبه کاغذ ها )
اما استفاده از رنگ سبز نشان از این دارد که او امنیت خود را در این شرایط می یابد !
که نوعی کنایه به تله ها و طرحواره های روانیست
استفاده از رگه های سفید و مشکی نشان از درهم بودن امید و ناامیدی ، تلخی و شیرینی و این قبیل احساسات متناقض در کنار هم است .
تصویر زن با #چشم های پوشیده از گل، در اطراف دایره محاطی سبز رنگ که نمادی از چاکراه قلب است نشان از این دارد که کل دنیای وی از چاکراه #قلب وی پیروی میکند که با وجود بودن در محاصره تیرگی ها ، همچنان جوانه زده و میروید !
6
2
22,036
محفل گویندگی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم میگذرد،
... ادامه
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند..
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود،جامه اندوه مـپوشان هرگز...!!
زندگی ذره كاهیست،
كه كوهش كردیم،
زندگی نام نکویی ست،
كه خارش كردیم،
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجزدیدن یار
زندگی نیست بجزعشق،
بجزحرف محبت به كسی،
ورنه هرخاروخسی،
زندگی كرده بسی،
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد
دو سه تا كوچه وپس كوچه واندازه یك عمر بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد؟
در این فرصت کم ... سهراب سپهری
5
0
13,914
محفل نقاشی و گرافیک
100X100CM
نام اثر : اصفهان (میدان نقش جهان)
از مجموعه (خیابان،)
هنرمند : ساغر مشیری امین... ادامه
سال : ۱۴۰۰
توضیحات اثر :
در تمامى شهرهاى دنيا، اماكن و خيابان هايى هستند كه موجب اعتبار آن شهر شده و ارزش باستان شناسى و تاريخى و هنرى دارند.
اما فارغ از نگاه معمارى و گذر از اين ميراث ملموس و با پرداختن به موضوع " انسان و محيط" تماميت شهر، داراى ارزش مى شود.
آنجا كه تمامى اتفاقات تلخ و شيرين، اولين و آخرين نگاه ها، قرار ها و ديدار ها در سال ها و فصل هاى بى شمار، تبديل به خاطراتى شده اند كه در تصرف حافظه ى كوچه ها و خيابان ها مانده اند.
"ساغر مشيرى امين" هنرمندى است كه در اين مجموعه آثارش به روابط انسانى مى پردازد و با انتخاب اشعار حافظ كه با خطوطى مبهم بر روى نقشه هايى از شهرهاى ايران و جهان نوشته شده اند، تفال به كوچه هايى زده است كه راوى غم و شادى انسان ها هستند.
نگاه او در آثارش، دعوتى است هميشگى به تامل و جستجوى خاطرات و يافتن تكه هاى گمشده خود و هم نوعانمان در عبور از كوچه ها و خيابان ها...
1
0
5,208
0
0
3,261
محفل گویندگی
دکلمه/پادکست "صبر کن"
متن دکلمه:
صبر کن..
اندکی صبر..
ادامه بده..
چقدر ... ادامه
باید صبر کنیم تا این دنیای تلخ، شیرین بودنش را به کاممان بچشاند.
باطن تلخم که در چشم به راه شیرین بودن دنیا، روی کاناپه انتظار دراز کشیده است.
ما کل وجودمان را صبر کردن به اسارت گرفته، وجودمان از صبر کردن سرچشمه گرفته است.
یقین دارم که، انتظار همچون عزرائیل به استخوانم حمله میکند،
گوشت صبرم را گرفته و با خود میبرد، من میمانم و استخوانی که از شدت دلتنگی صبرش زره، زره میشکند.
حضوری همچون، یک عروسک پلاستیکی که بود و نبودم هم فرقی ندارد..
منی بی اثر که حتی از خود سنگ قبری ندارم، روی باطن پلاستیکی ام مینویسم:
- دنیا را به کامتان شیرین کنید، این باطن تلخ پر از صبر کردن های نرسیده است..
صدا: علی شیرمحمدی
نویسنده: هانیه جوشن
گویش: پارسی
رسانه: یوفون مدیا
تاریخ ضبط: 1403/03/07
