نتایج جست جو "خسته" در سایت 100هنر
نمایشگاه شهر خسته است
نمایشنامه خوانی او فقط خسته بود
فیلم تیاتر او فقط خسته بود
نمایش او فقط خسته بود
11
0
5,111
محفل نقاشی و گرافیک
در اندرون من خسته دل ندانم که کیست ...
۱۱۰×۱۰۰×۲
اکرولیک روی بوم
11
0
21,238
محفل شعر و داستان
هر کار می کردم کسی باشم
باز آخرش دیدم کمم، هیچم
در آرزویم سنگ می انداخت
این... ادامه
زندگیّ ِ پیچ در پیچم
انگار_ ریشه_ در_ عدم_ دارد
در من کسی پیداست می خواهد
خود را سپارد دست تقدیرش
خسته ست از این تکرار بیهوده
ناراحت است از عشق و تدبیرش
امّا_ کمی_ امّید_ هم_ دارد
#شعر
#بخش_ آزاد
#سایه_سمیر
11
1
35,436
محفل شعر و داستان
#کاش_می_موندی
#ترانه #ساراگوهری
کاش واسه این #دلشکسته، شونه هات یه #تکیه_گاه بود
... ادامه
قلب من یه #تک_ستاره، قلب تو مثل یه #ماه بود
کاش که باغچه ی دلامون، پر بود از یاس و اقاقی
می نوشتی نامه با #عشق، می مونم واسه تو باقی
کاش که دستات مال من بود، #قلب_تو #مهرسجودم
من همون که تو می خواستی، تو همه بود و نبودم
کاش دلت مثل یه #قایق، روی #امواج_دلم بود
قلب من یه #موج_خسته، سینه ی تو #ساحلم بود.
4
0
30,999
محفل گویندگی
دو تا کفتر
نشسته اند روی شاخه ی سدر کهنسالی
که روییده غریب از همگِنان در دام... ادامه
نِ کوه قوی پیکر
دو دلجو مهربان با هم
دو غمگین قصه گوی غصه های هر دوان با هم
خوشا دیگر خوشا عهدِ دو جانِ همزبان با هم
دو تنها رهگذر کفتر
نوازش های این آن را تسلی بخش
تسلی های آن این را نوازشگر
خطاب ار هست : خواهر جان
جوابش : جانِ خواهر جان
بگو با مهربانِ خویش درد و داستانِ خویش
نگفتی ، جانِ خواهر ! اینکه خوابیده ست اینجا کیست
ستان خفته ست و با دستان فرو پوشانده چشمان را
تو پنداری نمی خواهد ببیند روی ما را نیز ، کو را دوست می داریم
نگفتی کیست ، باری ، سرگذشتش چیست
پریشانی غریب و خسته ، ره گم کرده را ماند
شبانی گله اش را گرگها خورده
و گرنه تاجری کالاش را دریا فرو برده
و شاید عاشقی سرگشته ی کوه و بیابانها
سپرده با خیالی دل
نه ش از آسودگی ، آرامشی حاصل
نه ش از پیمودن دریا و کوه و دشت و دامانها
اگر گم کرده راهی بی سرانجامست
مرا به ش ، پند و پیغام است
در این آفاق من گردیده ام بسیار
نماندستم نپیموده به دستی هیچ سویی را
نمایم تا کدامین
3
0
50,754
شعر دلتنگی
دل خسته :
رهایت می کنم و خواهم رفت
در یکی از این شبها که میرسند از پس غروب
نم... ادامه
ی کِشم پرده ای تاریک بر روی رویایت
نمی کُنم بر جداره های دل زیبایت ، رسوب
چشمانت نیست دیگر مشتاق دیدارم
فردا روزیست که میشوم برایت فراموش
می روم و این است آخرین حرفم
می کُنم آرام اما مدام ، خود را برای تو خاموش
می نشیند یادی از ایام گذشته بر دلم
با تکه ای نگاه ، گَشتم در دریای عشقت شناور
امان از این روزها که بودند ، دروغ
نمیدانم چگونه ؟ دوست داشتنت را کردم باور؟
چگونه نشست خزان بر باغچه ام
چگونه بُرید دلت از دل تنگم پیمان ؟
نگاهت پر کشید و نشست بر نگاه مشتاقی
ندارم به خدای عشق من ، دیگر ایمان
می روم از پیش تو ، می روم از دنیایت
پر کرده ام عشقت را در گذشته هایم ، در مَشک
می شود بغضت در گلویم فریاد
می ریزد نامت بر گونه هایم ، در اشک
فردا می رسد و خورشید می کند طلوع
چشمان ناز تو در خواب اند و بسته
اینجا اما خزان است و تندبادی سرد
که می کند طوفان ، در این دل خسته
----------------------
بردیا امین افشار
7
0
24,929
محفل شعر و داستان
شعری از احسان رستمیان متخلص به مانیک
باز شب دیگر و شب های دگر
باز حس دیگر کرد... ادامه
ه در عشق اثر
باز حرف عشق به میان آمده است
باز نومیدی از صورت ما افشان است
باز هم سیرت و صورت خفته در عشق شدیم...
باز هم سرگردان،باز هم حیران،باز هم گریزان...
باز نمی دانیم کجا،باز نمی دانیم چرا؟
باز دل هوس یار و دیاری کرده
باز این دل شده مست،باز غماری کرده
باز این دل مگر از رَختِ رُخَت خسته نشد
باز این دل چه شده رَختِ تو بر تن کرده؟
باز این دل چه شده هوس روی تو از سر کرده...
باز این دل چه شده رَختِ تو بر تن کرده؟
مگر این دل هوس فاتحه خوانی دارد؟
که بخوان فاتحه اش چون که چنین می باشد...
ز تو نجوای دگر لیک نمی آید به گوش
تو بخوان فاتحه اش چون که چنین می باشد...
شرف عشق تو را با مِی و باده نتوان
عطش عشق تو را با ذکر و تسبیح نتوان
شفق عشق تو را لیک طلوع باید کرد
که به صبح دولتت باز امیدی گر هست...
چو شتابان،چو گریزان
چو هراسان،چو پریشان
چو غریوان
چه به دامن کشیده در عشق
مستانم در شبستانم
تو بگو باز چرا عشق.......
"مانیک"
#احسان_رستمیان
#مانیک
36
1
33,076
دکلمه شعر نیما یوشیج
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد می سپارد جان
یک نفر ... ادامه
دارد که دست و پای دائم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید
آن زمان که تنگ می بندید
بر کمرهاتان کمربند
در چه هنگامی بگویم من ؟
یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان قربان
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید
نان به سفره جامه تان بر تن
یک نفر در آب می خواند شما را
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راه دور دیده
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابیش افزون
می کند زین آبها بیرون
گاه سر . گه پا
آی آدم ها
او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید
می زند فریاد و امید کمک دارد
آی آدم ها که روی ساحل آرام ، در کار تماشائید !
موج می کوبد به روی ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده ، بس مدهوش
می رود نعره زنان. وین بانگ باز از دور می آید :
3
0
16,732
لذت تنهایی دکلمه مینا فیروزبخت
بین هزار گل و بلبل دلربا و زیبارو
شیدا و دلخسته
عاشق و سینه چاک
باز هم اوست ک... ادامه
ه مرا به سوی خود میکشد
عجب افسونگریست این تنهایی...!
1
0
5,259
لذت تنهایی دکلمه مینا فیروزبخت
خسته ام
خیلی خسته
و تنها گرمی یاد توست که توان گذر از این رهگذر را به من میدهد...!
14
0
165,219
شعر سکوت
نام اثر: #شب_سرد
سبک: #نیمایی
سراینده: #ساراگوهری
باز در این دل شب
حرف ها مان... ادامه
ده به لب
باز در اوج غمم
باز رنجیده تنم
من و تاریکی شب
من و خاموشی لب
منم آن شب زده ی خسته تنم
ساده رفتی نشنیدی سخنم
منم آن غمزده ی سوخته دلم
چشم ها شسته از این بار غمم
خواهم این لب به سخن باز کنم
مُهر برکَنده از این راز کنم
نغمه با نی چو هم ساز کنم
قصّه ی عشق تو آغاز کنم
باز از خواب تو بیدار شدم
تشنه ی لحظه ی دیدار شدم
باز با غصّه هم آغوش شدم
باز از یاد فراموش شدم
در شب سرد بی مهتاب دلت
منم آن شمعی که خاموش شدم...
13
8
38,740
دکلمه شعر فروغ فرخزاد
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
برگهای آرزوهایم یکایک... ادامه
زرد میشد
آفتاب دیدگانم سرد میشد
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد
اشکهایم همچو باران
دامنم را رنگ می زد
وه ، چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
شاعری در چشم من می خواند ، شعری آسمانی
در کنار قلب عاشق شعله میزد
در شرار آتش دردی نهانی
نغمه من ...
همچو آوای نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دلهای خسته
پیش رویم
چهره تلخ زمستانی جوانی
پشت سر
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام
منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
کاش چون پاییز بودم ، کاش چون پاییز بودم
فروغ فرخزاد
26
1
24,840
دکلمه شعر نیما یوشیج
در نخستین ساعت شب،در اطاق چوبیش تنها،زن چینی
در سرش اندیشه های هولناکی دور می گ... ادامه
یرد، می اندیشد:
« بردگان ناتوانایی که می سازند دیوار بزرگ شهر را
هر یکی زانان که در زیر آوار زخمه های آتش شلاق داده جان
مرده اش در لای دیوار است پنهان»
آنی از این دلگزا اندیشه ها راه خلاصی را نمی داند زن چینی
او، روانش خسته و رنجور مانده است
با روان خسته اش رنجور می خواند زن چینی،
در نخستین ساعت شب:« در نخستین ساعت شب هر کس از بالای ایوانش چراغ اوست
آویزان
همسر هر کس به خانه بازگردیده است الا همسر من
که ز من دور است و در کار است
زیر دیوار بزرگ شهر»
در نخستین ساعت شب، دور از دیدار بسیار آشنا من نیز
در غم ناراحتی های کسانم؛
همچنانی کان زن چینی
بر زبان اندیشه های دلگزایی حرف می راند،
من سرودی آشنا را می کن در گوش
من دمی از فکر بهبودی تنها ماندگان در خانه هاشان نیستم خاموش
و سراسر هیکل دیوارها در پیش چشم التهاب من نمایانند نجلا!
در نخستین ساعت شب،
این چراغ رفته را خاموش تر کن
من به سوی رخنه های شهرهای روشنایی
راهبردم را به خوبی می شناسم، خوب می دانم
5
0
7,063
محفل عکاسی
70X50CM
0
0
2,427
3
0
2,958
محفل خوشنویسی
75X105CM
نقاشیخط تابلو دکوراتیو مدرن
بر اساس شعر: هرچه دویده ام تورا خسته شدم ندیده ام
... ادامه
متریال: اکرلیک روی بوم
اثر قاب شده بصورت دوبل رنگ قاب سفید
سال خلق اثر: 1401
نام اثر: بدون عنوان
هنرمند: محمد حسن جان فدا
1
0
12,883
محفل سایر هنر ها
50X64CM
تابلو معرق مس و برنج و آلومینوم کاملا نو ساخته شده از ورقه های مس و برنج که به ص... ادامه
ورت معرق کار شده است و از تابلو مینیاتور استاد فرشچیان استفاده شده است که این نوع کار در هیچ جای دنیا با این سبک و سیاق ساخته نمی شه و کلا" ابداع خودم هست و اگر نمونه ای با این سبک ساخته می شود بسیار ساده و مبتدی است و این کار زیبایی خاص خودش را دارد و تماما" کار دست می باشد و برش با دستگاه و سمبل کاری نیست و در نوع خود یک کار آوانگارد می باشد این تابلو بدون قاب می باشد و علت آن است که خریدار با سلیقه خود یک قاب برای آن بسازد و اگر با قاب بخواهید با قاب به شما ارائه خواهد شد سال ساخت ۱۴۰۱ در ضمن این کار یک اثر آوانگارد می یاشد و از این تابلوهای دکوراتیو نیست که تو کارگاه به صورت سری کاری و در عرض نیم ساعت ساخته می شود و شاید زیبا باشد ولی مصنوعی و خسته کنند و فاقد ارزش هنری است ولی این کار یک اثر هنری سفارشی کار است
5
0
2,866
محفل شعر و داستان
شبهه من
در من مني است
كه مرا دوره مي كند
و با سر انگشت نازك احساس
از من به م... ادامه
ن
پلي شده است
تا دورهاي دست نايافته ام
و در اوهام مخدوش تصويرها
تصوير خويش را
بر بوم ها ترسيم كرده ام
و با صورتكي خسته از خويش
تكرار مجسم خويش را
به نگاره در مي آورم
4
0
11,824
محفل نقاشی و گرافیک
50X70CM
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
این ... ادامه
0
0
3,654
محفل خوشنویسی
24X21CM
کاغذ سفید . مرکب سیاه . سال : 1400.
نام اثر : از روی مهر .
خطاط : علی اکبر احم... ادامه
دی
از روی مهر با من دل خسته یار شو / پاییز کوچه های دلم را بهار شو /
سلمان هراتی
2
2
13,945
محفل خوشنویسی
100X100CM
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
اکریلیک... ادامه
روی بوم ۱۰۰ در ۱۰۰ سانتی متر
حس عاشق زاری که رنگ باخته و قلب او در تلاطم و آشوبست .
قلب او درون زندانیست که آن را در بند خود گرفتار کرده و او در زاری و بی تابی ست .
از سوختن به خاکستر نشسته !
به هر ریسمانی چنگ می اندازد تا خود را از قفس برهاند و به معشوق متصل شود .
#محمد_ابراهیمی_جویباری
#محمد_باقر_ابراهیمی_جویباری
#نقاشیخط #مینیمال #هنرمندان_ایرانی #دیزاین #دکوراسیون #قلب #انتزاعی #رویا #عاشق
کد ۷۴
2
2
3,691
محفل خوشنویسی
80X80CM
اکریلیک روی بوم ۸۰ در ۸۰
#محمد_ابراهیمی_جویباری
#محمد_باقر_ابراهیمی_جویباری
د... ادامه
ر اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
3
0
4,650
